دستم به آرزوهایم نمی رسد آرزوهایم بسیار دورند... ولی درخت سبز صبرم می گوید: امیدی هست...خدایی هست... این بار برای رسیدن به آرزوهایم یک صندلی زیر پایم می گذارم شاید این بار دستم به نمی دانم چرا رفتی؟؟؟ نمی دانم چرا !!! شاید خطا کردم و تو… بی آنکه فکرغربت چشمان من باشی نمیدانم کجا؟! تا کی؟! برای چه؟! ولی رفتی … بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمی داشت ، تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود و بعد از رفتن تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت و من بی تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد…. من سرد... ﻫﻮﺍ ﺳــــــــﺮﺩ... ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺳــــﺮﺩ... ﺗﻮ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺳـــــــﺮﺩ... ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻦ ﺳـــــــﺮﺩ... ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﺳـــــــــــﺮﺩ...... ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺑﻄﻪ ؟ احسآســــــمـــ رآ نمیــ فروشمــــ ! دیگه دستت به نوشتن عاشقانه هم نمیره مــن کیـــَم؟ من به هر تحقیری که شدم، باصدای بلند خندیدم!نام مراگذاشتند"باجنبه"! بی آنکه بدانند، خندیدم تاکسی صدای شکسته شدن قلبم رانشنود.......!! دمش گرم!!! باران را میگویم... به شانه ام زدوگفت؟ خسته شدی؟ امروز را تو استراحت کن..من به جایت میبارم چه حق حقی میزند آسمان گمان مثل من ماهش راگم کرده است......!!! هر وقت کم می آورم می گویم اصلا مهم نیست " دیگر بهانه ات را نمیگیرم " خیالت همه جا با من است متــــــــاسفم… نه برای تو که دروغ برایــــت خـــود زندگیست… نه برای خودم که دروغ تنهـــا خط قرمز زندگیـــستــــ بـــرایم…. متاسفم که چرا مزه ے عشـــــــق را…. از دستـــــــــ تــــــو چشیــــدم…. تا همیشه در شکـــــــــــ دروغ بودنش بمـــانم…. اینکــه بـاید فـرامـوشت می کـردم را فــرامــوش کـــردم تـو تکـراری تـرـن "حضـــور" روزگـار منــی و مــن عجیب؛ بـه بــودن تــــو... از آنسـوی فاصـله هــا خــو گــرفتـه ام... باور کن! هیچ ستاره ای قبل از آسمان متولد نشده نخ بادبادک نگاهت را پایین بیاور ... به من نگاه کن من اندازه ی همین آسمان برهنه دوستت دارم ...و.....و ....شاید کمی بیشتر از آن בرستــــ استـــ ڪِـﮧ بعضے ها بوבه اند و بعضے ها هستنــב و خیلے ها همـ بعـבا مے آینـב . . . اما من مے خواهمـ عزیز ِ בلـــ تو باشمــ . . .! مے בانی . . . ؟؟ این را از همه بیشتــر בوست בارمـ هـــرگـــز به گذشته برنگـــرد؛ حتی برای دوباره با او بودن اگر سیندرلا برای برداشتن کفشش برمیگشت، هیچوقت یک پرنسس نمیشد… ساده راحت و بی دردسر کنار تو با منی و من در اختیار تو با همین توی تموم لحظه ها خوابای خوب دیده دنیا واسه ما واسم آهنگ ملایم می ذاری زیر لب بهم میگی دوسم داری وقت شام شمعا رو روشن می کنی پیرهنی که دوست دارم تن می کنی توی آغوشی که تسلیم منه حس تند نفساتو دوست دارم سر گذاشتم روی بالش و فقط به هوای تو و با تو دوست دارم من ازت چیز زیادی نمی خوام خیلی ساده با دلت کنار میام مثل آسمون اون ستاره هاش به تو وابسته شدم یواش یواش وقتی هرکسی باهات حرف می زنه باز نگاهت زیر چشمی به منه تورو بیشتر از همیشه دوست دارم تورو تا اونجا که میشه دوست دارم توی آغوشی که تسلیم منه حس تند نفساتو دوست دارم سر گذاشتم روی بالش و فقط به هوای تو و با تو دوست دارم من ازت چیز زیادی نمی خوام خیلی ساده با دلت کنار میام مثل آسمون اون ستاره هاش به تو وابسته شدم یواش یواش من ازت چیز زیادی نمی خوام خیلی ساده با دلت کنار میام مثل آسمون اون ستاره هاش به تو وابسته شدم خیلی زیاد یواش یواش بیا گناه کنیم بیا دوباره به چشمان هم نگاه کنیم من و توایم که تنها گناهمان عشق است تمام دفترمان را غزل غزل با عشق من و تویی که چنان مثل شیشه شفافیم عزیز من! به زمین و زمانه مدیونیم بیار سفره لبخند و بوسه ات را تا برای رویش یک شعر عاشقانه محض
حــتــی بهــ بآلآتــریـنــ بهـــآ....
ولیـــ . . .
آنگونهــ کهــ بخواهمـــ خرجـــ میکنمـــ...
برآیـــ آنهآییـــ کهـــ لآیقــ هستــنــد!
احساس می کنی تموم غربت دینا رو شونه هاته
حس یه پرنده ای که تو قفسه و به اسارت عادت کرده
بال بال می زنی
در قفسو برات باز می کنه که بری
اما ....
دیگه صداتو نمی شنوه
می گه عاشقی هم دوره داره،یه روز تموم می شه
می خزی یه گوشه
بال و پرت می ریزه
دوسش داری اما....
دیگه جایی واسه موندنت نمی بینی
عشق من!
علاقه ام!
فقط تو چیزی بگو عزیز
بمان و بگو
بگو باز چرت نوشتی و پر غلط و غلوط
چرت گفتن ها را به حساب دلتنگی های من بگذار
کسـی میـدونـه؟
مــن همون دیـوونـه ایـَم که هیچ وقـت عـوض نمیشـه.
همـونـی که همـه باهـاش خوشـحالن امـا کسـی باهـاش نمـی مـونـه.
همـونی که هـِق هـِق همـه رو به جـون و دل گــوش میده امـاخـودش بُغضـاش رو زیر بالـش میـترکـونـه...
همـونـی که همه فک میکنن سخته...سنگه اما با هر تلنگر میشـکنـه..
همـونـی که مواظـبه کسـی ناراحـت نشـه اما همـه ناراحتـش میـکنن...
همـونـی که تکـیه گاه خوبیه اما واسش تکیـه گاهـی نیست..جـــز خُــــداش..
همونی که کـُـلی حرف داره اماهمیشه ســـاکــته...
آره مـــن همــونــم !
اما تو که می دانی نبودنت چقدر مهم است....!
و زندگی زیباست
فقط از اینکه دیگران دیوانه صدایم میکنند
کمی آزرده ام
غصه دوری دلدار مرا پیرم كرد،
غم هجران نگارم ز جهان سیرم كرد،
گریه كردم زفراغت گل من باور كن،
كه مرا غربت این شهر زمین گیرم كرد
گاهي مرا ياد کن ,
من همانم که اگر ساعتي از من بي خبر بودي
آسمان را به زمين ميدوختي ...!
بیا دوباره در این باره، اشتباه کنیم
عجب گناه قشنگی، بیا گناه کنیم
کنار نامه اعمالمان سیاه کنیم
که روشن است، اگر توی سینه آه کنیم
اگر که لحظه ای از عمر را تباه کنیم
بساط یک غزل تازه روبه راه کنیم
بیا دوباره به چشمان هم نگاه کنیم
هيچ هم براي خودش عالمي دارد …
وقتي “ همه ” هايت هيچ ميشوند ،
آن وقت “ هيچ ” برايت يک دنياست …!
ديـگر بـه هـــواے ِ نـــازَت ،
هـيـچ مـــردے
ســر بـه بــيـابـان نـمے گـــذارد !
ســاده اے لــيـلے جـــان !
ايــنـجــا مـجــنـون هـــا
بــا يـک کـليک
روزے هــزار بار عــاشـق مــے شـــونــــد !
مواظبش باش
عشقمو سپردم بهت
مبادا يه روز تنهاش بذاري
مبادا اشک تو چشماش باشه
مراقبش باش ک نفسم ب نفساش بنده
با اينکه نيستي
با اينکه ميدونم
ديگه وجودت مال من نيست
اما هنوزم دستم براي تو مي نويسه
برچسب : نویسنده : هدیه. ashegh1nafar بازدید : 572